love.love.love.love. |
||||||||||||||||
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
Alternative content |
سلاممممممممممممممممممممممم خب فکر کنم دیگه حرفی نداشته باشم بزنم به وبم سربزنید تا غمم رو درک کنید لطفا به دلداریتون نیاز دارمloveman78.mihanblog.com وصیت نامه ی عشق مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد پسر جوون رفت سر همون چشمه اي که بار اول دختر رو ديده بود. و با خودش زمزمه کرد : آحه چرا رفتي شهر؟ مي دوني که حتي من طاقت چند روز دوريت رو ندارم و در همون لحظه از تعجب حشکش زد وقتي ديد که تصوير دخترک روی آب چشمه ظاهر شد و گفت: آخه ديگه دوستت نداشتم! پسر های های گريه کرد. اما دستي از پشت روی شونه هاش احساس کرد و وقتي برگشت ديد که دخترک درست بالای سرش رو تخته سنگي نشسته و مي گه عزيزم شوخي کردم باهات من. و پسرک يه دنيا شاد شد. و پاشد و به شوخي آروم با دستش زد پس کله دختر و گفت : ديگه با من از اين شوخيا نکنيا. اما همون لحظه دخترک از روی سنگي که بالاش بود ليز خورد و با کله خورد روی سنگي که پائين چشمه بود. خون همه چشمه رو فرا گرفت. و دختر ضربه مغزي شد و مرد. از فردای اونروز پسر هر روز لب چشمه مي رفت و با تصوير دختر تو چشمه از ليز خوردن دخترک از بالای سنگ مي گفت و بعدش با هم قاه قاه مي خنديدند. و در اين ميان بزگترها وقتي مي يومدند تو چشمه پسری رو مي ديدند که هر روز يه خاطره گريه دار رو با خودش بلند بلند تکرار مي کنه و بعدش تنهائي مي خنده. اما دختر بچه ها به جز پسري که تو چشمه بود، تصوير دختر زيبائي رو روی آب چشمه مي ديدند که از پسره بيشتر مي خنده. تا نکنه دل پسر بگيره و باور کنه که دخترک ديگه واقعا رفته...
یرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند
چرا حس میکنم هستی کنارم چرا این رفتنو باور ندارم چرا گم میکنم روز و شبامو چرا حس میکنم داری هوامو چرا هستی میان خوابو رویام چرا پر میشه تو حرم نفسهام دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم میخوای بری تو رو به این ترانه میسپارم ولی نرو.نرو که جز تو چاره ی به جز خودت ندارم نرو بمون نرو بمون نرو بمون کنارم آخه ترانه هام همش بهونتو میگیرن اگه بری همه کهنه میشن بی تو میمیرن اگه بری چشمامو پشت جاده جا میذارم اگه بری خود بارون میشم برات میبارم دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم میخوای بری تو رو به این ترانه میسپارم
در آن هنگام که میگردد نفس در سینه ها خاموش
نمیخواهم کسی از مردن من با خبر گردد
نمیخواهم پدر بر هم نهد چشمان بازم را
نمیخواهم که مادر سختی جان کندنم بیند
ولی ای دوست اگر روزی رفیقی مهربان آمد!!!!!!!
زتو پرسید فلانی کو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بگو در سنگر ناکامی وحسرت بسی جان داد..
ولی تا لحظه ی آخر چنین میگفت:
(امید من رفیق من) دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود. همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.. همه تعجب کردند. مرد گفت:"من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.
صبر کن عشق زمين گير شود بعد برو !! صبر کن عشق زمين گير شود بعد برو يا دل ازديدن تو سير شود بعدبرو اي کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن آسمان پاي پرت پير شود بعد برو نازنينم تو اگر گريه کني بغض من نيز مي شکند خنده کن عشق زمين گير شود بعد برو يک نفر حسرت لبخند تو را ميدارد صبر کن گريه به زنجير شود بعد برو خواب ديدي شبي از راه سوارت آمد باش اي نازنين خواب تو تعبير شود بعد برو ...
عشـــق دفتر عشـــق كه بسته شـد .... .
" مرگ قناری دیدن نداره گلی که خشکید چیدن نداره
میرم از اینجـــــــــــــــــــــــــــــا
باپای خسته با چشمی گریون قلبی شکسته
بغضی هنوزم مونده تو سینه،دوری چه سخته
قسمت همینــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه" |